ز سایه پیشتر افتاده است دیوارم


حباب وار که کرد اینقدر گرفتارم 

سری ندارم و زحمت پرست ِ دستارم

ز ناله چند خجالت کشم؟؟ 

قفس تنگ است، به بال ِ بسته چه سازد گشاد ِ منقارم؟

هزار زخمه چو مژگان 

اگر خورند بهم ، نمی برد چو نگه بی صدایی از تارم

به راه سیل ِ فنا خواب غفلتم بر جاست

گذشت قافله و 

کس نکرد بیدارم

ز انقلاب بنای نفس مگوی و مپرس

گسسته بود طنابی که داشت معمارم


بیدل

۱ نظر:

  1. دوست گرامی به گمانم چیزی که این بیدل‌های شما کم دارد، نگاه‌گویی و تن‌گویی شماست. ای کاش ویدئو بر یوتیوب می‌گذاشتید از بیدل‌خوانی‌تان.

    پاسخحذف