حباب وار که کرد اینقدر گرفتارم
سری ندارم و زحمت پرست ِ دستارم
ز ناله چند خجالت کشم؟؟
قفس تنگ است، به بال ِ بسته چه سازد گشاد ِ منقارم؟
هزار زخمه چو مژگان
اگر خورند بهم ، نمی برد چو نگه بی صدایی از تارم
به راه سیل ِ فنا خواب غفلتم بر جاست
گذشت قافله و
کس نکرد بیدارم
ز انقلاب بنای نفس مگوی و مپرس
گسسته بود طنابی که داشت معمارم
بیدل
دوست گرامی به گمانم چیزی که این بیدلهای شما کم دارد، نگاهگویی و تنگویی شماست. ای کاش ویدئو بر یوتیوب میگذاشتید از بیدلخوانیتان.
پاسخحذف