به آ، هنوز آیینه صیقل-خواه ِ زانوی تو می آید



جنونی با دل گمگشته از کوی تو می آید

دماغ ِ من پریشان است؟

یا بوی تو می آید؟

رم ِ طرز ِ نگاهت، عالم ِ ناز دگر دارد- خیال است

اینکه در اندیشه آهوی تو می آید

ندانم دل

کجا می نالد از درد گرفتاری، صدای چینی از چین های گیسوی تو می آید

گل ِ باغ ِ چه نیرنگ است تمهید ِ جنون من که بر خود

تا گریبان می درم

بوی تو می آید

اگر بر خود نپیچم بر کدامین

وضع؟

دل بندم! در این صورت به یادم پیچش موی تو می آید

من و بر آتش دل پاشیدن؟ چه حرف است این؟

جبین هم گر نم آرد،  شرمم از خوی تو می آید

چو شمع از تیغ تسلیم وفا

گردن مکش بیدل، اگر سر رفت گو رو

رنگ بر روی تو می آید