عالم دام و دانه ایم همه



وهم ِ شهرت بهانه ایم همه

همه ماییم و ما

نه ایم همه

چون نفس می پریم و 

می نالیم بسکه بی آشیانه ایم همه

دل خود می خوریم

تا نفس است عالم دام و دانه ایم همه



دل شیشه ها شکست و نکردم صدا بلند


"I use the words you taught me. If they don't mean anything any more, teach me others. Or let me be silent." 

Beckett, Endgame




صد نیستان تهی شدم از خود ولی

چه سود؟ هویی نکرد       هویی نکرد گردن

از این کوچه ها بلند!

کلفت- نوای دردسر هیچ کس نه- ایم

:در کوچه های خامشی

آواز ما بلند

بیدل! ز بس که منفعل عرض هستی ایم

سر ، می کند عرق ز گریبان ما

بلند


جمعیت اگر خواهی : پیشانی و زانوها




نتوان به دل عشاق افسون رهایی خواند

زین سلسله آزادند

زنجیری گیسوها

صید دو جهان از عدل در پنجه اقبال است، 

پرواز،

نمی خواهد شاهین ترازوها

این عالم ِ اندوه است یاران!

طرب اینجا نیست

جمعیت اگر خواهی...

بیدل


بیدل تصحیح استاد خلیلی، هدیه به هندی دوستان



بیدل کسی به معنی لفظم نبــرد پی

تقدیر شهره ام به زبانهای لال کرد


سه سال پیش دو دوره دیوان بیدل چاپ کابل خریدیم، از طریق واسطه ای به 

دستمان رسید. سالم و با شیرازه استوار. کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران 

فقط دو نسخه از چاپ کابل (دپوهنی مطبعه 1342) را داشت که با هر ورق 

زدن برگی از کتاب پر پر می شد. دو سه شب قبل از آغاز غربت- نشینی، 

سید مهدی اسکن شده غزلیات را بهم داد، که از همین تریبون مراتب تشکرم 

را خدمتش اعلام میکنم.

نسخه تصحیح شده توسط استاد خلیلی به زعم اهل فن معتبر ترین نسخه 

موجود است. حروف چینی اش به نحوی است که زحمت خواندن ابیات راافزون 

می کند اما می شود زود به پاشیدگی عبارات انس گرفت.

بخش غزلیات این نسخه را برای دانلود در اختیار دوستان می گذارم، به 

این علت که حیف است چشم و گوش به نسخه های پر عیب بازار بدهند. در 

نسخه های بازار به وضوح می توان دید که دوستان بعضی کلملات را "حدس" 

زده اند و نیابتاً درون غزل چپانده اند. 

بد نیست نگاهی هم به نقدی که محمد کاظم کاظمی بر تصحیح عباسی و 

بهداروند نوشته اند بیندازید. می توانید این نسخه را در اختیار دیگر 

دوستانتان هم قرار دهید. 




نقاش ناله ایم و اثر می کشیم ما



در وصل هم کنار خیالیم

چاره نیست

آیینه ایم و عکس به بر می کشیم، ما

اینجا جواب نامه عاشق تغافل است

بیهوده انتظار خبر

می کشیم ما، 

خاک ِ بنای ما به هوا

گرد می کند - بیدل، 

هنوز منت پر می کشیم ما


شناورم به امید کرانه ای که ندارم


هزار چاک ِ دل

آغوش چیده ام به تخیل

هواپرست ِ چه گیسوست؟ شانه ای که ندارم

دگر چه پیش توان برد در ادبگه ِ نازش

به غیر ِ آینه بودن :

 بهانه ای که ندارم!


بیدل



بر حریفان مرگ دشوار است؛ بر من زندگی.




با چنین دردی که باید زیست دور از دوستان، به

که نپسندد قضا

بر هیچ دشمن زندگی

کاش در کنج عدم بی درد سر 

می سوختم- همچو شمعم کرد راه مرگ روشن

زندگی


مگر در خود فرو رفتن کند ایجاد چاه آنجا



این غزل اول دیوان بیدل و از شاهکارهای اوست:


به اوج کبریا کز پهلوی عجز است راه آنجا، سر مویی

گر اینجا خم شوی بشکن

کلاه آنجا

زمینگیرم به افسون دل بی مدعا، بیدل!

در آن وادی که منزل نیز

می افتد به راه آنجا




شبی کز خیال تو گل چیده بودم



هماغوش صد جلوه خوابیده بودم

چرا آب گوهر نباشد

غبارم،  به راه تو

یک اشک غلتیده بودم

نهان از تو می باختم با تو عشقی

تو فهمیده بودی؟!

نفهمیده بودم!

چو گل چاک می روید از پیکر من ندانم برای چه

خندیده بودم

"بیدل"

می دود مرکز همان سر بر خط پرگار ما


از ادب پروردگان ِ یاد تمکین تو ایم،
 موی چینی می فروشد ناله
در کهسار ما
ذره ایم از خجلت سامان موهومی مپرس
اندک هرچیز
دارد خنده بر بسیار ما
همچو عکس آب تشویش از بنای ما نرفت
مرتعش بوده است
گویی پنجه معمار ما

موج گل بیتو خار را ماند



صبح، شبهای تار را ماند


به فسون ِ نشاط 


خون شده ام، نشئه من خمار را ماند.


بیتو آغوش گریه آلودم


زخم ِ خون-در-کنار را


ماند


محو یاریم و آرزو 


باقی است وصل ما


.انتظار را ماند


"بیدل"



چرا نزدیکتر از دوری؟

ای بسا معنی که از نامحرمی های زبان
با همه شوخی مقیم پرده های راز ماند
بیدل


شروع ارادتمندی ام به ابوالمعانی بیدل به چهار-پنج سال پیش بر می گردد. کوه و کتل شعرش و البته شخصیت اش همواره من رو به سیر در اندیشه و شعرش واداشته. در گودر به لطف دوستان، می خوانم و همخوان می شود، سال پیش هم به لطف عده ای از دوستان افغان، دکلمه خوانی بیدل را باب کردیم. اگر چه کار تازه ای نیست و مرحوم سید حسن حسینی تمام قریب به سه هزار غزل بیدل را خوانده اند و می توانید از انتشارات خانه شاعران تهیه اش کنید. 
بیدل را به سبک خودم می نویسم و می خوانم، انتخاب موسیقی هم اغلب بر پایه معنی غزل است و خیلی هم به چیزی به نام "حرمت" 
غزل و شعر کلاسیک و از این دست معتقد نیستم.  با هر خوانش نسخه ای از غزل را هم می گذارم که سمعی باشد و بصری.