توان گر پای تا سر اشک شد، نتوان چکید اینجا


کسی، در بند غفلت مانده ای چون من

ندید اینجا

دو عالم یک در باز است و می جویم کلید اینجا

سراغ منزل مقصد مپرس

از ما زمینگیران، به سعی نقش پا راهی نمی گردد سفید اینجا

به دل نقشی نمی بندد که با وحشت نپیوندد!

نمی دانم

کدامین بی وفا آیینه چید اینجا

گواه ِ کشته تیغ نگاه ِ اوست، حیرانی

کفن بر دوشی ِ بسمل بود:

چشم ِ سفید اینجا

هجوم ِ درد پیچیده است هستی تا عدم

بیدل! تو هم گر گوش داری 

ناله ای خواهی شنید اینجا





موسیقی: à côté de la silhouette - Eleni Karaindrou - Ulysses' Gaze


جدا ز یار به خود روبرو شدن ستم است



ستم شریک من یأس خو شدن

ستم است

حریف عذر هزار آرزو شدن ستم است

دلی است در بغلت، بو کن و تسلی باش 

چو آهوان زهوا

نافه جو شدن ستم است

مرا، به حیرت آیینه رحم می آید، 

طرف به اینهمه زشت و نکو شدن

ستم است

ز بس گداخته ام از نظر نهان شده ام

هنوز پیش میان ِ تو مو شدن

ستم است

به هجر زنده ام آیینه پیش من مگذار جدا زیار،

به خود روبرو شدن ستم است

ز خویش در نگذشته است هیچ کس

بیدل! به وهم دور مرو! بر من او شدن ستم است







موسیقی: زار، آلبوم تمام تو. هوشیار خیام، امیر اسلامی


ز سایه پیشتر افتاده است دیوارم


حباب وار که کرد اینقدر گرفتارم 

سری ندارم و زحمت پرست ِ دستارم

ز ناله چند خجالت کشم؟؟ 

قفس تنگ است، به بال ِ بسته چه سازد گشاد ِ منقارم؟

هزار زخمه چو مژگان 

اگر خورند بهم ، نمی برد چو نگه بی صدایی از تارم

به راه سیل ِ فنا خواب غفلتم بر جاست

گذشت قافله و 

کس نکرد بیدارم

ز انقلاب بنای نفس مگوی و مپرس

گسسته بود طنابی که داشت معمارم


بیدل