شبی کز خیال تو گل چیده بودم



هماغوش صد جلوه خوابیده بودم

چرا آب گوهر نباشد

غبارم،  به راه تو

یک اشک غلتیده بودم

نهان از تو می باختم با تو عشقی

تو فهمیده بودی؟!

نفهمیده بودم!

چو گل چاک می روید از پیکر من ندانم برای چه

خندیده بودم

"بیدل"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر